توحید، امری فطری و همه فهم است که خلقت انسانها بر اساس آن سرشته میشود: (فأقم وجهک للدّین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدّین القیّم و لکنّ أکثر النّاس لا یعلمون).
بتپرستان حجاز، توحید و یگانهپرستی را امری عجیب میپنداشتند و چنین میگفتند: (أجعل الالهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشیءٌ عُجاب). قرآن کریم با این تفکّر منحط به مقابله پرداخته، شک و تردید در (الله) را تعجّبآور و حیرتانگیز دانسته است: «أفی الله شکٌّ فاطر السموات و الأرض» و در عین حال، در موارد فراوانی، ادلّه گوناگون توحیدی را با تعبیرهای متنوّع، برای سطوح مختلف مردم بیان کرده است؛ مانند نظر کردن به شتران، آسمان، کوهها و زمین[5]، برهان صدّیقین در کنار برهان آفاق و انفس و شهادت خود خدا و ملائکه و اولوا العلم. ائمّه اطهار(علیهمالسلام) نیز به همین سبک برای توحید، دلایل فراوانی بیان کردهاند.
سعد بن سعد از امام رضا(علیهالسلام) از توحید پرسید، آن حضرت(علیهالسلام) به ارتکاز سائل بسنده کرد و بدون هیچ گونه استدلال عقلی فرمود: «هو الّذی أنتم علیه». این جمله، یا اشاره به توحید فطری است؛ یعنی آنچه را فطرتاً مییابید، توحید است، یا اشاره است به ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) که از شرایط توحید است و سعد بن سعد به آن کمال نایل آمده بود.
اما وقتی هشامبن حکم از امام صادق(علیهالسلام) پرسید: چه دلیلی بر یگانگی خدا وجود دارد؟ امام(علیهالسلام) فرمود: پیوستگی تدبیر و عدم نقص در آفرینش؛ چنانکه خدای عزّوجلّ فرمود: اگر آلههای غیر از خدای سبحان در آسمان و زمین میبود، هر آینه فساد بدانها راه مییافت: «إتّصال التّدبیر و تمام الصنع، کما قال عزّوجلّ: ( لو کان فیهما ءَالهة إلاّالله لفسدتا)». در اینجا سطح سخن، بالاتر از مستوای سخن پیشین است؛ زیرا امام صادق(علیهالسلام) به تعلیل یا تبیین توحید عنایت فرموده و هدفداری جهان آفرینش و هماهنگی و نظم طبیعی آن را نشانه وحدت تدبیر و توحید ربوبی دانسته است.
آنگاه که نوبت به هشامبنسالم رسید، بدون آنکه سؤالی از جانب هشام مطرح شود، خود امام صادق(علیهالسلام) از او خواستند که خدا را وصف کند. وقتی که هشام گفت: «هو السمیع البصیر»، امام صادق(علیهالسلام) بیان بلندی را مطرح فرمودند که حکمای بزرگ اسلامی، آن را بر براهین متعدّد توحیدی منطبق کردهاند.[ادب فنای مقربان جلد2 - صفحه 361]