در هر شناختی، قهراً از اموری مانند معلوم، عالم، علم، معلّم، اقسام شناخت، ابزارها و موانع شناخت و... بحث میشود. محور اصلی بحث در اینجا معلوم، یعنی توحید است. آیا راهها و ابزارهای نیل به این مطلوب مهم همان وسایل عادی معرفت است یا چیز دیگری است، اگر چیز دیگری است، کدام است؟
قرآن کریم راههایی را فراسوی موحّدان و سالکان پژوهش توحیدی قرار داده است که بعضی از بعض دیگر دقیقتر است. این راههای سهگانه جمعاً در یک آیه طبق برخی احتمالات چنین آمده است: (سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم حتّی یتبیّن لهم أنّه الحقّ أولم یکف بربّک أنّه علی کلّ شیءٍ شهید) ؛ تحقیقاً و بهزودی نشانههای خود را در آفاق و نفوس ایشان ارائه خواهیم داد تا برایشان روشن گردد که خدا برحق است، آیا کفایت نمیکند تو را از برهان که او یعنی خداوند، بنابر رجوع ضمیر «أنّه» به خدا، نه به قرآن که طبق بعضی برداشتها مناسب با سیاق است بالای همه موجودات عالم، مشهود است؟
در این آیه، هم از مطالعه در آیات آفاقی یاد شده است که همان سیر در خلقت آسمان و زمین و پی در پی بودن شب و روز است، هم از مطالعه در آیات انفسی که راه دوم است و هم از راه بسیار عمیق و دقیق شناخت خدا به واسطه خدا سخن به میان آمدهاست. ذیلاً ضمن اشاره به این اقسام سهگانه، توضیحی اجمالی نیز در شرح آنها ذکر میشود و تفصیل آن ضمن بیان ادلّه توحید خواهد آمد. در برخی از آیات به دو قسم از راههای یاد شده عنایت شده است؛ مانند: (وفی الأرض آیات للموقنین وفی أنفسکم أفلا تبصرون) چنانکه در بعضی آیات دیگر به قسم سوم عنایت شده است، مانند: (ذلک بأن الله هو الحقّ و أنّ ما یدعون من دونه الباطل وأنّ الله هو العلی الکبیر) . تحریر این بحث در موطن مناسب ارائه میشود.
1 . راه آفاقی
بسیاری از آیات قرآن کریم انسان را به مطالعه در اسرار طبیعت و نظم محیرالعقول جهان، تفکر در آفرینش آسمانها، زمین، کوهها، دریاها و حیوانات و... دعوت میکند و این خود یکی از راههای نیل به توحید خداست، راهی که انسان عاقل و منصف را موحد میکند؛ مثلاً میفرماید: اوست که آسمانها و زمین را پدید آورد، اوست که نظم ریاضی اختران را تأمین میکند، اوست که نظم فصول چهارگانه و آمد و رفت شب و روز را پدید میآورد. اوست که انسان را از خاک و گل آفرید و به این شکل زیبا درآورد، خداوند کسی است که هر چیز را خلقتی که درخور اوست داده، سپس وی را به هدف هدایت کرده است. آن خدایی است که هر چیزی را آفرید نیکو آفرید، هر چیزی را به اندازه خلق کرد و آن را به سوی هدف معین هدایت نمود.
امتیاز راه آفاقی از راههای دیگر، آسانی و قابل فهم بودن آن برای همگان است؛ زیرا پیمودن این راه به مبادی عمیق و بحثهای پیچیده فنی و برهانهای سنگین فلسفی نیاز ندارد و انسان با دور بودن از هوا و هوس و سیر اجمالی در عالم طبیعت، به وجود «الله» و یگانه بودن او و سایر صفات وی پی خواهد برد: (إِنّ فی خلق السَّمَاوَاتِ و الأرض و اختلاف الَّلیل و النهار لآیات لأُولی الألباب) ؛ قطعاً در آفرینش آسمانها و پی در پی آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانههایی است.
عمق و اثر عملی این راه سهل و عمومی، نسبت به راه دوم کمتر است. در این راه مشکلات بیرون حل میشود، کیفیت آفرینش آسمان و زمین روشن میگردد، از امکان و حدوث آنها، به هستی واجب و قدیم و از حرکت عالم، به وجود محرکِ بیحرکت آن پی خواهیم برد و از نظم آنها به ناظم با شعور استدلال میشود، ولی تحول درونی و سیر قلبی حاصل نخواهد شد.
در این سیر، راه غیر از رونده و غیر از مقصد است؛ سالک، انسان جستوجوگر و راه، تفکر در جهان آفرینش، روابط، حرکت، نظم و خصوصیات آن است و مقصد برین، همان محرکِ بی حرکت، ناظم با شعور، قدیم ازلی و سرمدی است.[توحید در قرآن - صفحه 48]
2 . راه انفسی
مقصود از راه انفسی، سیر در آیات درونی و شناخت خدا از راه خود شناسی است؛ این راه به مقصد نزدیکتر و دقیقتر از راه آفاقی است و سعادت افزونتری را نصیب انسان سالکمیکند.
در این سیر، معلوم میشود خود انسان آیت توحید خداست و همین تأمّل در خویشتن خویش، رهگشای مناسبی برای خداشناسی و جهانبینی است. انسان با تأمّل در ذات، صفات و افعال خویش مییابد که همه شئون هستی او احتیاج است و هرگز نمیتواند به خود یا دیگران که مانند خود او هستند، تکیه کند؛ چون هیچ موجود امکانی استقلال ندارد. علل و عواملی خارجی در او نیازهایی میآفرینند و علل و عواملی هم نیازهای او را ظاهراً برطرف میکنند؛ نفوذ اسباب و وسایل بیرونی در او نیازهای زایدی به وجود میآورد، او را محتاج خوردن غذا، نوشیدن آب، استراحت و گاهی نیازمند درمان میکند، علل و عوامل بیرونی دیگری نیز مانند غذا، پوشاک، خوراک، دارو و مانند آن نیازهایش را پاسخ میدهد.
انسان نمیتواند نیاز نداشته باشد، چنان که نمیتواند اصل هستی خویش را خود تضمین کند و بقای آن را هم خود به عهده بگیرد؛ زیرا مستقل نیست، بلکه از هر جهت مقهور علل و عوامل بیرون است که آنها هم هر یک محکوم علت دیگرند و تحت نظم و نفوذ عامل دیگری اداره میشوند که آن خدای سبحان است.
در این تقریر، سخن از اندیشه و علم حصولی است؛ یعنی اگر انسان به خود بیندیشد و نیاز خود را احساس کند، میبیند تکیهگاه او موجود نیازمند دیگر نیست، بلکه نیاز او به وسیله موجود بینیازی برطرف میشود و اگر خود را محتاج به غیرخدا بپندارد، گرفتار خیال کاذبی شده است. امام سجاد(علیهالسلام) میفرماید: «رأیت أن طلب المحتاج إلی المحتاج سفه من رأیه و ضلة من عقله»؛اگر نیازمندی از نیازمند دیگر چیزی طلب کند، از سفاهت رأی و گمراهی عقل اوست. خداشناس کسی است که خردمند باشد و حاجتش را از غنی بالذات بخواهد، نه از محتاج دیگر و اگر انسان در آفرینش خویش بیندیشد، قطعاً به خدا راه پیدا میکند. از این رو نبی اکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من عرف نفسه فقدعرف ربه».
در این سیر، هر چند ظاهراً سالک و مسیر یکی است زیرا رونده در خویشتن خویش فکر میکند، ولی باطناً چنین نیست؛ چون انسان هر چه در نفسِ خود با مفاهیم حصولی تدبّر میکند، در واقع با سیر آفاقی مأنوس است، نه سفر انفسی؛ زیرا همه مفاهیم از هویّت عینی نفس بیگانهاند؛ هر چند از او حکایت میکنند و بر او منطبق میشوند؛ چون مفهومْ کلی است و نفس سالک هویت شخصی، و مفهوم، موجود ذهنی است و هویت او موجود عینی و مفهوم نفس یا مفهومِ «مَن» به حمل اوّلی نفس و «من» است، ولی به حمل شایع صناعی نفس و «من» نیست و مفهوم، غایب است و هویّت سالکْ حاضر و شاهد و نیز تفاوتهای متعدد دیگر که ریشه همه آنها در تفاوت اساسی مفهوم و مصداق است. بنابراین، بررسی مفاهیم حصولی و ذهنی که همگی جدای از هویت انساناند، به مثابه آیات آفاقی است و تأمل در آنها از سنخ تعدد سالک و مسیر است،نه وحدت آن دو.
گفتنی است که منظور از راه انفسی، فحص و تحلیل اجزای بدن نیست؛ یعنی اگر کالبدشناسی درباره همه اعضا و جوارح ظاهر و باطن خویش تدبّر کند و همه آنها را به طور عمیق از راه ذهن ارزیابی نماید یا با دستگاه حسّی و تجربی ببیند و از نظم و نضد آنها آگاه گردد و موحّدانه فتوا دهد، هرگز چنین نگرشی سیر انفسی محسوب نمیشود، بلکه در محدوده سیر آفاقی به حساب میآید؛ هرچند به قلمرو سیر انفسی نزدیک است.
شناخت خدا از راه سیر انفسی تقریر دیگری نیز دارد که بر علم حضوری تکیه میکند و چون علم حضوری بدون تهذیب نفس ممکن نمیشود، راهی دشوار است و میسور هر کسی نیست،بلکه تنها مقدورصحابه یقین استکه از اصحاب عقل بالاترند؛ چون فرمود: (و فی خلقکم و ما یبثّ من دابّةٍ آیات لقومٍ یوقنون) ؛ در خلقت شما و انواع بیشمار حیوان که در زمین پراکندهاند، آیاتی برای اهل یقین است، لیکن رهآورد این سفر بیش از محصول راه اول است؛ چون اگر کسی در خویشتن سیر کند که من کیستم؟ از کجاآمدهام؟ چه کسی در من اثر میگذارد؟ آن کسی که مرا اداره میکند کیست؟ مسلماً از حقّ غافل نخواهد بود.
در اندرون منِ خسته دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
همانگونه که اشارت رفت، در این سیر شهودی، سالک و مسیر متحدند و هیچ تفاوتی غیر از تغایر مفهومی بین رونده و راه وجود ندارد، تنها مقصد از آنها جداست.
غرض آنکه اگر انسان در خویشتن بیندیشد و با علم و آگاهی در آیات انفسی سیر کند، لطف و امدادهای الهی همسفر اوست؛ چون گرچه سیر فی الخلق دارد، لیکن به شهود حق منتهی میشود و لطف خاص الهی او را همراهی میکند و چنین سالکی اهل یقین است، ولی آن کس که در جهان بیرون میاندیشد و تلاش میکند تا آگاه شود و درباره هستی خویش تأمّل نمیکند، درونش از تدبر توحیدی تهی است و به تعبیر برخی از اهل معرفت، کسی که در جانش چیزی ندارد، مانند کسی است که کیسهای را با گرههای محکم و کور بسته است و با چنگ و دندان آن را باز میکند، ولی درون کیسه خالی است؛ یعنی گرچه در انباشتن مفاهیم حصولی زحمت میکشد و رنج میبرد، ولی درون جان او تهی است؛ اگر بکوشد درون خود را از معرفت پر کند و درونش را به چشمهای جوشان تبدیل سازد، رنج او به ثمر مینشیند.
چند بازی عشق با نقش سبو بگذر از نقش سبو رو آب جو
نکاتی درباره نفس
1. نفس انسان مراتبی دارد و علم شهودی به هر مرتبه معادل همان رتبه وجودی ارزیابی میشود.
2. براساس سیر جوهری، تحوّل مرتبه نازل به مرحله کامل میسور است و از آن راه، شهود نیز که عین شاهد است، به کمال بار مییابد.
3. سِرّ تحوّلپذیری نفس، آن است که هر چند از یک سو مجرد است، ولی از سوی دیگر رَهْن طبیعت است. از اینرو اصل جامع ملائکه که گفتند: (وما منّا إلاّ له مقام معلوم) ، شامل آن نمیشود.
4. برای نفس غیر از مراحل الهام، تسویل، امر به بدی، ملامت و اطمینان، شئون جداگانه دیگری است که برخی از آنها در محدوده هویت انسان سهم تعیینکننده و بعضی از آنها صبغه امانت الهی دارند که هر انسانی موظّف به پاسداری از آن است. تحریر این بحث به موطن خاص خود ارجاع میشود.
3. از مقصد به مقصود
در این سیر، انسان سالک با اندیشه و سیر در حقیقت هستی ره به مقصود میبرد و در همه جا قبل از هر چیز خدا را مییابد، بهطوری که راه و مقصد یکی است؛ هرچند تفاوت آنها محفوظ است.
خداوند بالا و پستی تویی ندانم چه ای هر چه هستی تویی
تأمّل در حقیقت هستی، کاملترین راه برای پیبردن به وجود هستی صِرف است. پیمودن این صراط مستقیم بهترین رهآورد را به همراه دارد. شناخت خدا از خدا و با سیر در حقیقت هستی موجب میشود که سالک غیر از خدا کسی را طلب نکند، چنان که عارف خدا شناس از او غیر او را نمیخواهد؛ یعنی همانگونه که بررسی غیر او راه کامل و نهایی رسیدن به مقصود نیست، غیر او هم هدف نخواهد بود:
از خدا غیر خدا را خواستن ظن افزونی است و کلی کاستن
تکامل و سعادت اصیل انسان، در پرتو اندیشه در هستی صرف حاصل میشود توضیح بیشتر، همراه با آیات مناسب در جای خود خواهد آمد ودراینمورد قرآن میفرماید:
(أولم یکْف بربّک أنّه علی کلّ شیءٍ شهید) ؛ آیا پروردگارت که قبل از هر چیز مشهود است برای توحید کافی نیست؟ چون خدای سبحان مشهود محض است و قبل از هر چیز معلوم و معروف است و خود برای شناخت کافی است، نیازی به نشانه ندارد، خواه نشانههای بیرونی و آیات آفاقی و خواه نشانههای درونی و آیات انفسی.
انسان بصیر خبیر با مشاهده متن دریا به وجود آب یقین پیدا میکند و دیگر نیازی به مشاهده چمنهای سرسبز اطراف ندارد تا از آن راه پی به وجود آب ببرد، ولی برای بینیازی از تأمّل در مزرعه سبز یا باغ خرم، لازم است دریا را به خوبی بنگرد و از مشاهده آن غافل نماند تا به وجود آن یقین حاصل کند و نیازی[توحید در قرآن - صفحه 51]