در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عشقه همان پیچک است که وقتی در کنار درختی سرسبز میروید، آن را به عنوان تکیهگاه خود احاطه میکند و بر آن میتند و راه نفس کشیدن را بر آن میبندد و در نتیجه برگهای آن درخت همانند رخ عاشق زرد میشود.
برترین مردم کسی است که به عبادت بلکه به معبود عشق بورزد و با بدن خود با ظاهر عبادت در ارتباط باشد و برای عبادت فارغالبال باشد. انسان گرچه زهد سلمان و تمکّن سلیمان داشته باشد باید عاشق عبادت بلکه عاشق معبود باشد؛ چنانکه سلیمان(علیهالسلام) با داشتن همه امکانات زندگی همانند سلمان بلکه کاملتر از او زندگی میکرد.
مرحوم مولی صالح مازندرانی ....، پس از تفسیر عشق به «افراط در محبت»، میگوید:برخی اشکال کردهاند که حکیمان عشق را در مباحث طبیعی و طبی جزو بیماریها دانستهاند و در مسائل الهی از برترین کمالها و سعادتها به شمار آوردهاند. بنابراین، ممکن است میان این دو سخن تخالفی انگاشته شود، لیکن این پنداری نادرست است؛ زیرا در طبیعیات و طب سخن از بدن است وآنچه مذموم است، عشق بدنی حیوانی شهوانی است، ولی آنچه در الهیات مطرح است عشق روحانی انسانی نفسانی و ممدوح است. عشق حیوانی به مجرد وصال و اتصالْ زایل و فانی میشود، امّا عشق الهی همواره پایدار و فزاینده است.[تسنیم، جلد 2 - صفحه 387]