بر در میخانه عشق ای ملک تسبیحگوی کاندر آن جا طینت آدم مخمّر میکنند
عشق، محبتی کامل
«محبت» آنگاه که به حدّ بلوغ میرسد، «عشق» نامیده میشود. بغض و غضب نیز وقتی به حدّ نصاب برسد، «مقت» خوانده میشود، بنابراین حدیث أفضل الناس من عشق العبادة بر نهایت محبت دلالت میکند، همانگونه که (کَبُرَ مَقتاً عِندَ اللهِ أن تَقولوا ما لاتَفعَلون) حاکی از نهایت غضب است.
بعضی از شارحان اصول کافی ذیل حدیث یاد شده فرمودهاند: اهل حکمت، دو جا درباره عشق سخن گفتهاند: یکی در «طبیعیات» (علم النفس) که آن را مذمّت کرده و گفتهاند که عشق، مالیخولیا، مرض نفسانی و کاری حیوانی و جسمانی است و دیگر در «الهیات» که از آن به عظمت و جلال یاد کردهاند.
سرّ مذمّت از عشق در طبیعیات و تمجید آن در الهیات آن است که عشق (محبت کامل)، به تنهایی بها ندارد، بلکه ارزش آن به ارزش محبوب وابسته است، همانگونه که ارزش علم به ارزش معلوم و ارزش هنر به متعلّق هنر است.بر این اساس، اگر کسی سنگ و گیاه را دوست دارد، محبت او به اندازه همان سنگ و گیاه میارزد و چنانچه محبوب او بهشت باشد، به اندازه بهشت؛ امّا اگر محبت و علاقه عاشقی به ذات اقدس خداوندی تعلّق گرفت، دیگر اندازهای نخواهد داشت.
عشق حیوانی به مجرّد وصال سرد میشود؛ ولی عشق الهی با وصال سوزندهتر میشود، از اینرو عاشقان حق با سوز و گدازی وصف ناشدنی میگویند: و قلبی بحبّک متیّماً؛ ربّ! زدنی تحیّراً فیک. این تحیّر، تحیّر درانتخاب راه نیست که ناپسند است، بلکه مانند تحیّر انسان تشنهای است که به مقصد میرسد و چشمههای جوشان را در آنجا میبیند و متحیّر است که از کدام یک بنوشد؛ این تحیّری است پسندیده.درخواست فزونی محبت در دعاها از آن روست که اگر کسی لذّت محبت خدا را بچشد، سراغ محبت دیگری نخواهد رفت و از این پس، عشقِ عاشقِ حق، افزون خواهد شد. بر همین اساس کلمه «محبت» از کلمات رایج در مناجات و دعاست؛ حتّی مناجاتی مستقل به نام «مناجات المحبّین» (مناجات نهم از پانزده مناجات امامسجاد(علیهالسلام)) در فرهنگ نیایش درخشندگی خاص دارد. علاوه بر تعلیم درخواست محبت به خدا، تعلیم میدهند که قلبمان را چنان از محبت خدا پر کنیم که جایی برای محبت غیر نماند: و اجعل لسانی بذکرک لهجاً و قلبی بحبّک متیّماً!زیرا اگر کسی لذّت محبت خدا را بچشد، چیزی دیگر را هدف خود قرار نخواهد داد: إلهی! من ذا الّذی ذاق حلاوة محبّتک فرام منک بدلاً؛ و من ذا الّذی أنس بقربک فابتغی عنک حولاً.
[تسنیم، جلد 14 - صفحه 58]